..:::::کلبه عشق:::::..

به خاطر دلتنگی هایم می نویسم

..:::::کلبه عشق:::::..

به خاطر دلتنگی هایم می نویسم

کجایی

روزگاری است که نیستی... من دلتنگم  

           روزگاری است که با غربت و غم٬ هم سنگم  

                       روزگاری است که از دوری تو٬ با تب و تاب دلم می جنگم 

  

 

                                           تو کجایی...؟؟؟

باشه

اگر توی این دنیا کسی هست که با دیدنش رنگ رخسارت عوض میشه و قلبت آبروتو به تاراج می بره٬ مهم این نیست که اون مال تو باشه٬ مهم اینه که باشه٬ نفس بکشه٬ زندگی کنه و از زندگیش لذت ببره... و تو هم براش آرزوی سلامتی و خوشبختی و موفقیت کنی...

میشکنم

من اگر اشک به دادم نرسد میشکنم  

اگر از تو یادی نکنم میشکنم  

اگر از هجر تو آهی نکشم٬  

تک و تنها به خدا میشکنم...

دوستت دارم

می خواستم کنار ساحل دریا بنویسم دوستت دارم اما ترسیدم موج ها پاکش کنند.  

می خواستم روی گلبرگ گل های قرمز بنویسم دوستت دارم اما ترسیدم کسی آن را بچیند.  

می خواستم روی ابرها بنویسم دوستت دارم اما ترسیدم ببارند.  

هر جا خواستم بنویسم نشد٬ برای همین روی قلبم نوشتم:  

تا آخرین لحظه ی عمرم دوستت دارم.

بشنو

خدایا عاصی و خسته به درگاه تو رو کردم 

نماز عشق را آخر به خون دل وضو کردم 

دلم دیگر به جان آمد در این شبهای تنهایی 

بیا بشنو تو فریادی که پنهان در گلو کردم.

بهانه

از این شب کمر شکن، تو هم بهانه ات گرفت؟ 

میان حُسن های شب، غم شبانه ات گرفت؟ 

 

هنوز نرفته ای و من دلم ز دوریت گرفت 

گله به ساعتی کنم، که زودتر از من گرفت 

 

کتاب خواب امشبم بسته به گنجه می رود 

به صبح رو زنم خدا، شاید که روی من گرفت!

سهراب، عشق من

در این کوچه‌هایی که تاریک هستند

من از حاصل ضرب تردید و کبریت می‌ترسم.

من از سطح سیمانی قرن می‌ترسم.

بیا تا نترسم من از شهرهایی که خاک سیاشان چراگاه جرثقیل است.

مرا باز کن مثل یک در به روی هبوط گلابی در این عصر معراج پولاد.

مرا خواب کن زیر یک شاخه دور از شب اصطکاک فلزات.

اگر کاشف معدن صبح آمد، صدا کن مرا.

و من، در طلوع گل یاسی از پشت انگشت‌های تو، بیدار خواهم شد.

و آن وقت حکایت کن از بمب‌هایی که من خواب بودم، و افتاد.

حکایت کن از گونه‌هایی که من خواب بودم، و تر شد.

بگو چند مرغابی از روی دریا پریدند.

در آن گیروداری که چرخ زره‌پوش از روی رویای کودک گذر داشت

قناری نخ زرد آواز خود را به پای چه احساس آسایشی بست.

بگو در بنادر چه اجناس معصومی از راه وارد شد.

چه علمی به موسیقی مثبت بوی باروت پی برد.

چه ادراکی از طعم مجهول نان در مذاق رسالت تراوید.

نجات عشق

در جزیرهای زیبا تمام حواس، زندگی می کردند: شادی، غم، غرور، عشق و......

روزی خبر رسید که به زودی جزیره به زیر آب خواهد رفت.

همه ساکنین جزیره قایق هایشان را آماده و جزیره را ترک کردند. اما عشق می خواست تا آخرین لحظه بماند، چون عاشق جزیره بود.

وقتی جزیره به زیر آب فرو می رفت، عشق از ثروت که باقایقی با شکوه جزیره را ترک می کرد کمک خواست و به او گفت:آیا می توانم با تو همسفرشوم؟

ثروت گفت: نه، من مقدار زیادی طلا و نقره داخل قایقم هست و دیگر جایی برای تو وجود ندارد.

پس عشق از غرور که با یک کرجی زیبا راهی مکان امنی بود، کمک خواست.

غرور گفت: نه، نمی توانم تو را با خود ببرم چون تمام بدنت خیس و کثیف شده و قایق زیبای مرا کثیف خواهی کرد

غم در نزدیکی عشق بود. پس عشق به او گفتاجازه بده من با تو بیایم.

غم با حزن گفت: آه، عشق، من خیلی ناراحتم و احتیاج دارم تا تنها باشم.

عشق این بار سراغ شادی رفت و او را صدا زد. اما او آنقدرغرق شادی و هیجان بود که حتی صدای عشق را هم نشنید.

آب هر لحظه بالا و بالا تر می آمد و عشق دیگر نا امید شده بود. که ناگهان صدایی سالخورده گفت: بیا عشق من تو را خواهم برد

عشق آنقدر خوشحال شده بود که حتی فراموش کرد نام پیرمرد را بپرسد و سریع خود را داخل قایق انداخت و جزیره را ترک کرد. وقتی به خشکی رسیدند، پیرمرد به راه خود رفت و عشق تازه متوجه شد کسی که جانش را نجات داده بود، چقدر بر گردنش حق دارد.
عشق نزد علم که مشغول حل مساله ای روی شن های ساحل بود رفت و از او پرسید آن پیرمرد کی بود؟

علم پاسخ داد: زمان

عشق با تعجب گفت: زمان؟ اما چرا او به من کمک کرد؟

علم لبخندی خردمندانه زد و گفت: زیرا تنها زمان قادر به درک عظمت عشق است.

مرد گدا

مردی هر روز در بازار گدایی میکرد و مردم هم حماقت او را دست میانداختند. دو سکه به او نشان میدادند که یکی از طلا بود و یکی از نقره. اما مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. این داستان در تمام منطقه پخش شد. هر روز گروهی زن و مرد میآمدند و دو سکه به او نشان میدادند و مرد گدا همیشه سکه نقره را انتخاب میکرد. تا اینکه مرد مهربانی از راه رسید و از اینکه مرد گدا را آنطور دست میانداختند٬ ناراحت شد. در گوشه میدان به سراغش رفت و گفت: هر وقت دو سکه به تو نشان دادند٬ سکه طلا را بردار. اینطوری هم پول بیشتری گیرت میآید و هم دیگر دستت نمیاندازند. مرد پاسخ داد: حق با شماست٬ اما اگر سکه طلا را بردارم٬ دیگر مردم به من پول نمیدهند تا ثابت کنند که من از آنها احمقترم. شما نمیدانید تا حالا با این کلک چقدر پول گیر آورده ام. نتیجه : اگر کاری که میکنی٬ هوشمندانه باشد٬ هیچ اشکالی ندارد که تو را احمق بدانند.!

بگذار بسوزند

گفتی که مرا دوست نداری گله ای نیست  


بین من و عشق تو ولی فاصله ای نیست  


گفتم که کمی صبر کن و گوش به من کن  


گفتی که نه باید بروم حوصله ای نیست  


پرواز عجب عادت خوبیست ولی حیف  


تو رفتی و دیگر اثر از چلچله ای نیست  


گفتی که کمی فکر خودم باشم و آن وقت  


 جز عشق تو در خاطر من مشغله ای نیست  


رفتی تو خدا پشت و پناهت به سلامت  


بگذار بسوزند دل من مساله ای نیست

بهترین لحظه

بهترین لحظه٬ 

 

                 لحظه ای است که فکر کنی فراموشت کردم٬ 

 

بعد... 

 

      با یک تماس٬  

                   بهت بگم:  

 

                                دلم برات تنگ شده...

ستاره

انگار تا همیشه باید 

                در پی چشمهای تو ستاره های جاده را سوا کنم 

                             و چه طولانی است 

         این شبهای بی ستاره جاده...

غم دوری

با غم دوریت چه کنم؟ 

 

                               فاصله 

 

                                      انتظار 

 

                                            تنهایی

خداوندا

خداوندا تو میدانی ...منم ، دلتنگ دلتنگم
منم ، یک شعر بیرنگم
منم ، دل رفته از چنگم
منم ، یک دل که از سنگم
منم ، آواز طولانی
منم ، شبهای بارانی
منم ، انسانیم فانی
خداوندا تو میدانی ...منم ، در متن یک دردم
منم ، برگم ، ولی زردم
منم ، هستم ، ولی سردم
منم ، مُرده م ، منم مُرده م
منم ، یک بغض پر باران
منم ، غمهای بی سامان
منم ، هستم دراین زندان
منم ، زخمهای بی درمان
منم ، دارم تب و تابی
ز تنهائی ، ز بیتابی
منم ، رفته به گردابی
مرا باید که دریابی
منم ، یک آسمان دردم
منم ، دریا شود قبرم
منم ، دنیا شود جبرم
منم ، پایان شده صبرم
منم ، یک ذره گردم
منم ، خواهم کسی همدم
منم ، برخود ستم کردم
دلم خون میشود هردم
منم ، از عشق گویانم
منم ، دردست درمانم
منم ، آمد به لب جانم
خداوندا ! بمیرانم !

تنهایی سخته

تنهایی سخته گلم 

 

تو هم تنهام گذاشتی 

 

با یه دل شکسته 

 

منو اینجا گذاشتی